من نمی خواهم بپندارم، تو خوابی بوده ای
در گمان آسمانم، آفتابی بوده ای

تا که با طعم زلالت کام ذهنم تازه است
چون به خود گویم: تو رویای سرابی بوده ای؟

تا نگارین است از تصویرهایت خاطرم،
چون کنم باور که تو نقش بر آبی بوده ای؟

مثل غصه، عینی و ملموس و جان داری، تو کی،
قصه ای موهوم و بی جان از کتابی بوده ای؟

***

دیگران هم بوده اند، ای دوست! در دیوان من
زان میان تنها تو اما، شعر نابی بوده ای

مثل لبخندی گریزان، پیش روی دوربین
لحظه ای بر چهره اشکم، نقابی بوده ای

جرعه ای جانانه، با کیفیت خم خانه ای
مایه یک عمر مستی را، شرابی بوده ای

چون که می سنجم تو را با آنچه در من بوده است
خانه ای آباد در شهر خرابی بوده ای

در دل این کوه - این کوهی که نامش زندگی است -
ناله هایم را، طنینی، بازتابی، بوده ای

از تمام آنچه با معیار من سنجیدنی است
عشق من! تنها، تو دلخواه انتخابی بوده ای

تا که رمز عشق را از هر کسی پرسیده ام،
هم تو در خورد سئوال من، جوابی بوده ای



تاريخ : چهار شنبه 27 تير 1397برچسب:منزوی,لبخند,خواب,دوربین,عاشقانه,فراق,هجر,عشق, | 8:48 | نویسنده : مجید حیدری |


ای دل چو فراق یار دیدی خون شو

و ای دیده به اختیار من بیرون شو

ای جان تو عزیز تر نه ای از یارم

بی یار نخواهمت ز تن بیرون شو



تاريخ : پنج شنبه 3 دی 1394برچسب:دل,فراق ,خون,بیرون,عزیز,جان, | 18:21 | نویسنده : مجید حیدری |

یا صاحب الزمان

شبهای هجران گذراندیم و زنده ایم هنوز !!

ما را به سخت جانی خود این گمان نبود.



تاريخ : یک شنبه 15 بهمن 1393برچسب:یا صاحب الزمان,یا هدی,شب هجران,فراق,انتظار, | 16:18 | نویسنده : مجید حیدری |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 33 صفحه بعد